او در درمانگاه کار میکرد و کار تزریقات را برعهده داشت. همین کافی بود تا من و برادرم هر وقت او را ببینیم صحنه تزریق آمپول برای ما مجسم شود. ازاینرو بزرگترها هر چقدر از شوخی و لطیفههای صاحبخانه ما از خنده رودهبر میشدند، ما دو نفر ترس توی دلمان بود به همین دلیل ترس از آمپول به یکی از کابوسهای همیشگی من بدل شد. وقتی بزرگتر شدم آنقدر آمپول به تنم رفت که ترسم ریخت و به مرور فهمیدم آنچه من از آن میترسیدم یک درمانکننده است. اما از آغاز تابستان امسال بدون هیچ دلیلی دوباره همان کابوسهای دوران کودکی به سراغم آمد و یک صحنه ترسناک هم به آنها اضافه شد؛ به این ترتیب که همیشه خودم را به روی بام خانه میدیدم و صاحبخانه قدیمیمان را آمپول بهدست در حال تعقیب من و لاجرم، آمدن به لبه بام و خطر سقوط، بیدارم میکرد، درحالیکه از شدت ترس خیس عرق شده بودم! به توصیه بستگان و دوستان به یکی از متخصصان اعصاب و روان مراجعه کردم. پزشک محترم پس از 3جلسه به این نتیجه رسید که بهتازگی یک عامل ثانویه باعث بیدار شدن کابوسهای دوران کودکی شده و به من توصیه کرد که در سکوت ذهنم را بکاوم و آنرا پیدا کنم. در یک بعد از ظهر که خانه خلوت بود، سرانجام به این عامل ثانویه رسیدم، بله، پس از یک گلودرد ناگهانی رفته بودم درمانگاه و متوجه شدم که بحث بر سر سرنگهای آلوده چینی جریان دارد. من راهم را کج کردم و از خیر تزریق آمپول گذشتم. وقتی ماجرا را برای پزشک متخصص تعریف کردم او گفت که آن بحث سرنگهای چینی یکی از علل این کابوسهاست اما علتهای دیگری هم وجود دارند. برای شما که مستأجر هستید اجارهخانه در قالب نماد صاحبخانه دوران کودکی در خواب ظاهر میشود. پس سعی کن اجاره خانهات را بهموقع و اول هر برج بپردازی تا این کابوس رهایت کند. من هم چنین کردم و بهمحض دریافت حقوق اول از همه اجارهخانه را میپردازم که هر سال قد میکشد و چیزی نمانده که همه حقوق دریافتیام را ببلعد. اما گوش شیطان کر کابوسها هم عجالتا مرخص شدهاند تا با این تورم و حقوقهای ما که به گرد تورم هم نمیرسند در آینده چه پیش آید!
وقتی دوره راهنمایی درس میخواندم در یکی از خانههای محله امیریه مستأجر بودیم. صاحبخانه ما عاقله مردی خوش برخورد و بذلهگو بود اما یک اشکال عمده داشت.
کد خبر 226947